act
ظاهر
انگلیسی
[ویرایش]
ریشهشناسی
[ویرایش]گرفته شده از acte در فرانسوی باستان، از ācta در لاتین به معنی «ثبت یک رویداد»
آوایش
[ویرایش]اسم
[ویرایش]خطای لوآ در پودمان:en-headword در خط 336: attempt to index field 'plqual' (a nil value).
- ژیر، کردار، عمل، کار، فعل، رفتار، پرده، حرکت
- قانون، حکم، فریضه، سند، رساله، مقاله
- گزارش، سرگذشت
- الگو:شمردنی کردار، عمل.
- An act of good will.
- عمل برای یک خواستهٔ خوب
- An act of good will.
- (منسوخ, ناشمردنی) واقعی.
- (شمردنی) اساس نامه، قانون، حکم، فریضه، سند
- وسط انجام کاری، میانهٔ کار.
- He was caught in the act.
- او در حین عمل دستگیر شد.
- He was caught in the act.
- (شمردنی) گزارش، سرگذشت، سند
- (شمردنی) پرده، جدا کنندهٔ بخشهای اجرای نمایش.
- The pivotal moment in the play was in the first scene of the second act.
- لحظهٔ محوری در نمایش در صحنهٔ نخست در پردهٔ دوم بود.
- The pivotal moment in the play was in the first scene of the second act.
- الگو:countable A display of behaviour.
- (شمردنی) نقش یا شخصیت در نمایش
- Which act did you prefer? The soloist or the band?
- چطور نقشی را ترجیح میدهید؟ یک تک نواز یا نوازندهٔ یک گروه؟
- Which act did you prefer? The soloist or the band?
هم معنی
[ویرایش]همچنین ببینید
[ویرایش]عبارتهای گرفته شده
[ویرایش]عبارتهای گرفته شده act (اسم)
عبارتهای مرتبط
[ویرایش]برگردان در دیگر زبان ها
[ویرایش]کار، رفتار
|
|
state of existence
اساس نامه
|
|
فرایند انجام
|
|
ثبت رسمی و اداری کاری، سرگذشت، گزارش کار
|
پرده در نمایش
|
نمایش یک رفتار، وانموده
|
فعل
[ویرایش]خطای لوآ در پودمان:languages/data/3/m در خط 4121: attempt to call field '?' (a nil value).
- ژیریدن، انجام کاری.
- If you don't act soon, you will be in trouble.
- اگر سریع عمل نکنی دچار مشکل خواهی شد
- If you don't act soon, you will be in trouble.
- اجرای یک نقش در نمایش
- I started acting at the age of eleven in my local theatre.
- من اجرای نمایش (هنرپیشگی) را از ۱۱ سالگی در یک نمایش محلی آغاز کردم.
- I started acting at the age of eleven in my local theatre.
- شکل ویژهای رفتار کردن
- He's acting strangely - I think there's something wrong with him.
- او عجیب رفتار میکند، فکر میکنم مسئلهای برایش پیش آمده.
- He's acting strangely - I think there's something wrong with him.
- همراه با on یا upon: به معنی اثر گذاشتن، تاثیر گذاشتن
- High-pressure oxygen acts on the central nervous system and may cause convulsions or death.
- فشار بالای اکسیژن بر دستگاه عصبی مرکزی بدن تاثیر میگذارد و ممکن است باعث تشنج یا مرگ شود.
- Gravitational force acts on heavy bodies.
- نیروی گرانش بر اجسام سنگین اثر میگذارد.
- High-pressure oxygen acts on the central nervous system and may cause convulsions or death.
- وانمود کردن، خود را به گونهای نشان دادن.
- He acted the angry parent, but was secretly amused.
- او خود را عصبانی نشان داد ولی در اصل خوشش آمد.
- He acted the angry parent, but was secretly amused.
عبارتهای گرفته شده
[ویرایش]عبارتهای مرتبط
[ویرایش]terms related to act (verb)
برگردان در دیگر زبان ها
[ویرایش]to do something
|
|
to perform a theatrical role
|
|
to behave in a certain way
|
|
to respond to information
to have an effect on
to map to a group of automorphisms